نخودچینخودچی، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

دخی کیوت💗💗(نخودچی من)

یک ارمی و عاشق بی تی اس✨💜:))

# نوروز۹۶

سلام سلام صدتا سلام و یه عالمه سلام بهاری.‌به بهاری ترین دختر دنیا جون مامان نرگس عیدت مبارک امیدوارم امسال برای همه مردم ایران و خانواده کوچیک سه نفره ی ما پر از موفقیت و شادی و ارامش باشه. الهی امین.... دختر قشنگم لحظه سال تحویل کلی دعاهای خوب برای همه کرد .  بقیه عکسها و اتفاقات خوب در ادامه مطالب   #سبزه عروسکی..به رسم هرسال واسه عروسکم:(قربون دستای کوچولوی لاک زدت برم من که همه جا حاضره سبزه ها و هقت سین رو به کمک دخملی درست کریم..امسالتلفاتمون خیلی کمتر از سالهای قبل بود.اولین عیدی  که بدنیا اومدخ بودب فقط 10 ماهه بودی...هفت سین و زیر رو رو میکردی..خودتم از روی مبل افتادی پایین رو...
14 فروردين 1396

درآستانه بهار96

جون دل مامان برات بگم چندتا کلمه خوشمزه تو تا یادم نرفته بنویسم.. بورعکس...برعکس چاقوی نه تیز...چاقو ی کره خوری رو میگی که تیز نیست.. لیوان نه دسته دار....لیوانی که دسته نداره... اشقاب..بشقاب... همه ی کلمات و جمله ها رو از خیلی وقت پیش درست میگی و خیلی زودتر از بیشتر بچه ها جملاتت کامل شد و حرف زدی....اما چچندتا چیز قشنگ هنوز میگی.. عشق مامان موهاش انقد قشنگ و بلند شده که نگوووو..بابایی عاشقشونه...خودتم دیگه دوسشون داری و میگی کوتاه نمیکنم...البته من چندبار تا حالا دو سانتی زدم هر بار... امسال خیلی زود گذشت همش احساس مینکم کم برات گذاشتم...نمدونم گفتم برات یانه حدود 5 ماهی کلاس باله و نقاشی به خواست خودت رفتی و یهو...
27 اسفند 1395

بهمن 95

سلامو صد سلام به فندق خوشمزه مامان.. میدونمم هر چی بگی حق داری...خودمم نمیدونم چرا انقد وقتام کمه..همش کم میارم..هرچی برنامه ریزی میکنم بازم نمیشه...تونوزادیت با اون همه بیداری بازم برات مینوشتم ...سرکارم که پارسال میرفتم بازم میرسوندم خودمو به اینجا.....البته قبلنا خاله لیلا خیلی بدادم میرسید...و ابنکه یه دوستی میگفت...توو  یعنی مامان نرگست خیلی سعی میکنی همه رو راضی نگه داری  ..واسه همین وقتات همیشه پرت میشه...نمیدونم.  شاید راست میگفت... بگذریم.. القصه جون مامان برات بگه. خوشمزه ترین توت فرنگی دنیا تو خونه ی ماست...با دیدنش قند تو دلم آب میشه و هر روز شیرین تر از دیروز.امشب یعنی الان که ساعت از دو و نیم هم...
27 اسفند 1395

سه سالگی

این روزهای سه سالگی هم مثل برق دارن میگذرن و من همش در حسرت روزهای رفته ای هستم که بیشتر باهات کیف نکردمو کم لذت بردم شیرین زبونیات با تخیلاتت آمیخته شده و بزرگتر از سنت حرف میزنی و درک میکنی.. تو تخیلاتت دوستای خیالی داری و تلفنی حرف میزنیی و باهاشون قرار میذاری و خاطره ازشون تعریف میکنی.... اسم خودتو هفته ای یه بار عوض میکنی....که این عادت رو دوسالگس هم د اشتی ولی کمتر..بیشتر اونموقع میگفتی من مامان نرگسم...شما آلیکا گولی...  میری جنگل واسه من سیب جنگلی میچینی و میاری میگی بزخور تمیزه مامان...آقا گرگره هم تو قفس بود من راحت رفتم با خرگوشا بازی کردم و سیب چیدمممم.. منم دلم میخواد اونموقع گاز گازت کنمممم فقط..که خودتم است...
1 آذر 1395

تولد کفشدوزکی دوم خونه ماجون

کیک هول هولکی کار خودم....شام و مخلفات هم که مهمون ماجون اینا بودیم....باقیمانده تزیینات تولد خونه بابا رضا هم آوردم واسه تزیین..خیلی خوشحال بودی و کیف میکردی..انشاالله همیشه بخندی و شاد باشی قند عسلم..تولد زیبات هزار بار مبارک به ...
1 آذر 1395

تولد کفشدوزکی سه سالگی نخودچی

سلام سلام               همه چیم سلام.              زندگیم سلام. ببخش که انقد دیر عکسهای تولدتو میذارم. جونم برای دختر گلم بگه که دوتا تولد برات گرفتیم یکی با خانواده بابایی خونه بابا رضا که مفصل بودیم ولی مهمونا خودمونی بودن....یکی هم خونه ماجون که یه تولد کوچولو موچولوی 7 نفره بود..... کلی ذوق کردی واسه هردوش....ولی خونه بابا رضا چون آرش و فرناز هم بودن بیشتر شیطونی کردین.... بریم واسه عکسا..خدا کنه  آپلود نینی وبلاگ بازی در نیاره   این کارت دعوت خانوم گل....از اولش بگم همه طراحی ها و خوراکیا و کیک تولد ..عکسهای  آتلیه تولد کار مامانه خوشگلت...
1 آذر 1395

تب

سلام عروسکم. الان که دارم برات مینویسم ساعت ۳:۱۳صبحه دوشنبه ۳ ابانه.. تو تب ۳۹ درجه داری میسوزی..وا این موضوع از دیشب شروع شده.‌انقد حال جسمی و روحی خودمم خرابه که نگوووو..نگرانتم دیشب تا صبح شیاف گذاشتم.پاشویه کردم.‌استا دادم..بازم ۳۹۰۵تا ۴۰ تب داشتی و اصلا پایین نمیومد و من مستاصل..دم دمای صبح بابایی رو بیدار کردم.خاله لیلام از روز قبل چون خودمم مریض بودم پیشمون بود.   رفتیم کلینیک کودکان پگاه تو سیدخندان..خداروشکر خلوت بود..سریع معاینه شدی..دکتر نفهمید  مشکل چیه فقط سریع گفت باید تبت بیاد پایین..از روز قبلشم چیزی نخورده بودی و بالا اورده بودی. آز خون و ادرار دادم برات.سرم هم داشتی. نگهت داشتن تا تبت بیاد پای...
3 آبان 1395

سلام و یکدنیا شرمندگی

سلام سلام. خورشید قشنگم یکدنیا سلام و شرمندگی     مهرماه 94 کجا و اردیبهشت 94 کجا.. واقعا شرمنده روی ماهتم عشقم..این چند وقته گذشته حسابی در گیر آتلیه و کار بودمو کار خونه و وروجکی چون شما هم که تاج سر مایی.اصلا وقت نمیشد بیام..همش منتظر یک شب بودم که زود بخوابی..و اما دریغ و صد افسوس که دخترک بهاری من کماکان تا3 صبح بیداره.. من با تو چه کنم آخهههه ولی همه ی اینها توجیه خوبی نیس واسه کم کاری من. از این به بعد خودمو متهد میکنم که ماهی حداقل یکبار برات بنویسم..سعی کن کمکم کنی. تو این چند وقته اتفاقهای زیادی افتاده.. دخترم 95 سانت شده با وزن 12700... خودمو کشتم تو سال 94 فقط یک کیلو اضافه کردی. با...
5 ارديبهشت 1395

سومین نوروزعشق کوچولوی مامان

قبسبق سلام سلام عروسک مامان. عیدت مبارک دختر گلی. قربون اون موهای قشنگت برم من. ببخشید عکسها هول هولکی شدن و با موبایل...روم سیاه.. سال تحویل شب بود و بعدش شام باید میرفتیم خونه بابارضا..بابا بکسره میگفت بدو بدو...و ازونجایی که از عکاسی هم متنفره....دیگه ببخش به خانومی خودت//وقت ادیت و تصحیی نور هم نداشتم تو فتوشاپ..همینجوری گذاشتم ...
5 ارديبهشت 1395