نخودچینخودچی، تا این لحظه: 11 سال و 3 روز سن داره

دخی کیوت💗💗(نخودچی من)

یک ارمی و عاشق بی تی اس✨💜:))

19 اسفند 91...

1391/12/19 14:33
نویسنده : اری✨💜
293 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخمل طلام. امروز چطوری مامانی؟

از صبح تو دلم رو ویبره ای عزیزم.واییییییییییی قلقلکم میاد یه عالمههههههههههه.

دوروز دیگه شما میری تو 29 هفته.هوراااااااا.

وای مامانی اسم کاربریمو تو نینی سایت عوض کردم بیشتر از یه هفته است که نمیتونم با  دوستام حرف بزنم.گریههههههه.

اولین خاله ای که زایمان میکنه تربه.15 فروردین نینی نازو سالمشو بغل میکنه.ایشاالله.

رییسم طفلک استراحت مطلقه.انقباض زایمانی داره.مامانی گلم براش دعا کن نینیش زودتر از هفته37 دنیا نیاد.

خودم:بیچاره....طفلکی...........حیوونی.........4شب پیش دل درد شدید داشتم البته از ظهر داشتم محل نمیذاشتم تا خوب بشه ولی دیگه غروبی شدید شد دیگه دولا دولا راه میرفتم.واییییییییی. 

هرچی خاله گفت بریم دکتر گفتم نه.تا باباییت اومد.زنگ زدم ساسان خاله الهه نبود.مامای بلوک گفت علائمی که داری نشونه زایمانه زودرسه.. ولی ما ان آی سی یو نداریم برو سریع عرفان.زدم عرفان گفت همونارو گفت ولی گفت ان آی سی یو خالی نیست.برو جای دیگه.خلاصه آخر رفتیم مصطفی خمینی نوار ان اس تی گرفتن گفتن انقباض و دردت زایمانی نیست باید آزمایش ادرار بدی خلاصه عفونت گرفتم ودارم آنتی بیوتیک میخورم ولی قرصای انقباضمم بخاطر سفتی شکمم باید ادامه بدم.

بازم خداروشکر میکنم چون شما حالت خوبه.خداروشکر.

واسه مامانی خیلی دعا کن .

این روزا و شبا کمتر باباییتو دارم چون نزدیک عیده و سرش خیلی شلوغه دیر میاد و خیلی هم خسته است .قربونش برم الهی بخاطر من و دخترش انقد زحمت میکشه.منکه عاشقشم و میدونم شما هم حتما عاشقش میشی و من باید هی به پدر و دختر حسودی کنم و موهامو بکنم.ههههههه.

بابایی متشکریم.(من و دخملم)مااااااااااچ.

راستی باباییت کوتاه اومده و مرام کشم کرده و میگه اسمو خودت بزار ولی ایینجوری که مظلوم میشه عذاب وجدان میگیرم .حالا هی من میگم تو اسمو بزار اون میگه تو اسمو بزار.میبینی مادر آخرشم نیو فولدری.هههههه

یه خواهش: یه همتی به مامانت بده پاشه بره برات تخت و کمد شفارش بده.خداییش یه وقت زود نخوای بیای!!!!!!!!!!من بیچاره میشم .باید وسطمون بخوابی تازه فک کن دست و پای بابات هی میخوره تو دماغو دست و پای من!!!! تو اون وسط....!!!!!!واییییییییییی!!!!!!

بعدشم باید لباسای کودکی خودمو باباتو تنت کنم.ههههههههههه.فک کن....... 

کم کم برم دیگه ناهار بخورم.راستی کارمم دوباره شروع کردم.کلی کار دارم.

مواظب خودتو مامانی خیلی باش.واسه مامانه منم دعا کن حالش خوب بشه بابابزرگتم مشکل بزرگی داره دعا کن به زودی به خیر و خوشی ختم بشه.مامانت خیلی نگرانشونه.

                                       "بوووووووووووس به لبای قند عسلت"

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)