مهر ماه و خوش خبری
سلام .نخودچی مامان.
من تا حالا به فکر وبلاگ نبودم ولی از امروز تصمیم گرفتم یه دونه واسه نخودچیم(یعنی تو)درست کنم.
از کجا برات بگم....
بزار از اول اولش بگم:
چندماهی بود که من و بابایی تورو از خدا خواسته بودیم اواسط شهریور یه کم حالت تهوع داشتم و زود زودم خسته میشدم.ولی نمیخواستم خودمو الکی دلخوش کنم و به باباییم چیزی نگفتم.فقط خاله لیلا در جریان بودو خاله ندا(همسر دوست بابایی) هم هر روز زنگ میزدو میگفت مامان شدی یا نه؟؟؟؟؟؟
تا
.
.
.
بالاخره....
4مهر ساعت 1 رفتمو آزمایش بتا دادم .
ساعت 5 هم رفتم واسه جواب ......که خانم خوشرویی که اونجا بود گفت مبارکه مثبته.HCG بالای 1000.
یهو نفهمیدم چیشد.فک کن من مثل اونایی که سالها بچه نداشتنو نا امید بودن اصلا انتظار جواب مثبتو نداشتم هه هه هه هه هه نخند شیطون!
ضربان قلبم رفته بود بالا فوری زنگ زدم بابایی سرش خیلی شلوغ بود ولی طاقت نیاوردمو گفتم .کلی خوشحال شد.قربونش برم.
خاله لیلاتم منتظر تو خونمون نشسته بود.با اینکه از آزمایشگاه تا خونه راهی نبود بازم زنگ زدمو خبر دادم دوستداشتم همه تو خوشحالیم شریک بشن.
"خدارو شکر میکنم که من و بابایی رو لایق پدر و مادر شدن دونست"