دو تا سه ماهگی
پرنسس مامان قربون شکل نازت برم که هر روز یه شکلیه.شما انقد این روزا وقت مامانو میگیری که نمیرسم بیام برات بنویسم.
تو نهمین هفته از زندگیت دوسه روزی بود که شیر نمیخوردی و یکسره گریه میکردی عق میزدی . شبا هم که دیگه نگوووووووو
خلاصه بردمت دکتر فیروز بخت تا آب اسلاین انداخت تو دهنت دیدم اوه اوه ته حلقت پر شده بود از دونه های سفید!!!!!!!برفک زده بودی .
الهی بمیرم چقدر اذیت شدی.دکی هم به شما دارو داد و هم به من و با اینکه از همون شب داروهارو شروع کردم صبح که بیدارشدی دیدم کل زبونت و تو لپ و کام بالاتم گرفتار شده. الان تقربا 20 روز میگذره و چندتا دونه هنوز رو لبت هست.
این روزا بیشتر طلب شیر میکنی ومنم شیرم کمه .یعنی از بعدازظهر به بعد که افتضاحه .
به سفارش دکترت که گفته بود شیر خشکم بهت بدم.برخلاف میلم شروع کردم ولی هرچی هم تلاش کردم شیر خشک نخوردی که نخوردی.
10 مرداد تو ده هفتگیت اولین مسافرت زندگیتو به نوشهر داشتیم .باخاله و عمو دهقان اینا.کلی خوش گذشت و با اینکه مرداد بود هوا خیلی عالی بود.
ولی رم دوربینمو وصل کردم به کامپیوتر .آنتی ویروسمم تموم شده بود ویروس گرفته.عکساش پاک شد .میخوام ریکاوریش کنم دعا کن برگرده خیلی عکسای نازی ازت گرفته بودم.