نخودچینخودچی، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

دخی کیوت💗💗(نخودچی من)

یک ارمی و عاشق بی تی اس✨💜:))

من بالاخره اومدمممممممممم

1392/10/10 0:05
نویسنده : اری✨💜
330 بازدید
اشتراک گذاری

هورااااااااااااااااااا

سلام گل قشنگم.

بالاخره یه فرصت کوچولو پیدا کردم.امروز 9 دی بود.و مهمونی خونه خاله سمیزبان.

گریهبا احتساب امروز شما  10 روزه که مریضی.البته الان خیلی خوبیو فقط سرفه و آبریزش بینی داری.

ولی هفته ی اول هم خودت خیلی اذیت شدی هم منو کشتی.طفلی خاله لیلاتم که پای ثابت همه ی مشکلات منه.

اول مریضیت با یه تب شروع شد که به 40 درجه هم رسید و تا 4 روز ادامه  اشت.

از 28 آذر5شنبه بود که از غروبی تنت گرم شد و دوبار بالاآوردی و کم کم بی حال شدی و گریه میکردی و شیر نمیخودی.

خلاصه جونم برات بگه که 5 تا دکتر بردمت.4 روز فقط تب داشتی و هیچی نمیخوردی.بعدش گلاب به روت شدی و بعد تنت پر شد از دونه های قرمز.

آخر سرم کلی آزمایشهای مختلف ...الهی بگردم که سوراخ سوراخت کردن.دلم ریش میشد.البته همه به کمک خاله لیلا انجام شد.

اون شبایی هم که تب داشتی و به شب یلدا هم رسید خاله تا صبح تبتو کنترل میکرد.

خوبه دیگه آدم خاله پرستار داشته باشه ......

خلاصه این دوماهه تو یه پست برات مینویسم.واقعا برام وقت نمیذاری چاره ندارم ببخشید.

شب یلدا خونه مامان زهره بودیم و بابا نصی هم دعوت کردیم.

اون لباس قشنگ هندونه رو هم که مدتها تو فکرش بودم عکسشو دادم به مامان فاطی برات بافت و انقد بی حال بودی و تب داشتی ک همش اشکم درومد.گفتم ببینا میخواستیم اولین شب یلدای دخترمون خاطره انگیز بشه چیشد.واسه یلدا و مهمونی پاگشای فاضله کلی شیرینی خوشمزه از شهرنوش واست سفارش داده بودم و چون مهمونی رو بدلایلی نامعلوم کنسل کردند همش به شب یلدا و خونه ی مامانی رسید.چندتاشم گذاشتم واسه عمه مریم که نی نی تو راه داره که هر وقت میاد یادم میره بهش بدم بخوره.

عکسهای یلدات با موبایله ببخشید کیفیت نداره اینارم بیشترشو خاله گرفت برات چون من اصلا حالم بخاطر تو مساعد نبود.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)