اولین مروارید
کلی مطلب نوشتم اومدم ارسال کنم پاک شد.
حالا دیگه کی حال داره بنویسه ساعت از دو نیمه شب گذشته.تازه دیگه یادمم نمیاد که.
از اول شروع میکنیم.....
سلام دردونه ی مامان.
اولین مروارید قشنگت امروز در صدف رویت شد.
ساعت 2 سه شنبه 24 دیماه 92. هوراااااااااااا
جونم برات بگه امروزی که گذشت با عمه مریم رفتیم واسه مولودی و خونه ی جدید عمه فخری هدیه بخریم.
اونجا شما ازون میوه های آهنربایی رو یخچالی برداشتی هرکاری کردم نتونستم ازت بگیرم پولشو دادیم و اومدیم.شما هم هی میکردی تو دهنت منم میترسیدم قورتش بدی مواظبت بودم که یهو کلشو کندی دستمو کردم تو دهنت اونو در بیارم دیدم بعلهههههههههه یه چندتا چین چین زبر رو لثه هاتههههههههههه
دیروز هم رفتیم آتلیه و مامان کلی عکس خوشگل ازت گرفت .شانس آوردیم آتلیه ماله خودمونه وگرنه چی میشد.خیلی گریه کردی از صبح تا شب اونجا بودیم.کلی هم بابا نصی رو اذیت کردیم.
ولی دیروز دست کشیدم رو لثه هات هنوز خبری نبود.
وایییییییییی. جفتمون راحت شدیم.یه ماه بود که هم پدر منو درآوردی هم خودتو.مریضم که شده بودی....
شبا هم که هر یه ربع بیدار میشی و گریه میکنی و یه ذره شیر میخوری و میخوابی.
ولی داغون شدما.
ایشالله کباب خوردنت عزیزم.
خدا کنه بقیشو بی دردسر در بیاری خوشگل مامان.
راستی هرکاری کردم نذاشتی برات عکس بگیرم که اینجا بذارم و دندونه خوشگلتو نشون بدم.
امشبم عمه مریم اینا اینجا بودن و کل روزی هم که گذشت به خرید و مهمون داری گذشت خیلی خسته شدم.
بازم راستی وقتی فهمیدم دندون درآوردی از تو کالسکه بیرون آوردمت بغلت کردم بوست کردم تو هم اولش کلی ذوق کردی بعدشم هی صورتتو میمالیدی به صورتم و خودتو لوس میکردی.خوشمزه ی مامان.بخورمت
تمام دلخوشی من توی این روزهای سخت که بابا امیرت زیاد پیشمون نیست فقط تویی.
بووووووووووووس به لبهای قند عسلت