14 ماهگی
روز به روز داری شیرین تر میشی
و
کلی کلمه و کار جدید یاد گرفتی.
هرچیزی رو که بهت بگم واسم بیار میری میاری و وقتی تشکر میکنم یه عالمه ذوق میکنی.
من میگم ممنونم شما هم بلافاصله سرتو کج میکنی و میگی مم یعنی ممنون.
من و باباییت ازت میپرسیم عشق من کیه ؟نفس من کیه؟
خیلی خوشگل دستتو میزاری روسینت و با م کشیده میگی: ممممممممممن
با آسانسور که بالا پایین میریم شما دکمه ها رو میزنی و یاد گرفتی که ما طبقه سومیم و تندی دکمه سه رو فشار میدی
میای کمکم سبزی خرد میکنی ....شام درست میکنی....البته بیشتر بریز و بپاش میکنی
خیلی این روزا وابسته تر شدی و همش به من میچسبی . یکسره میگی ماما ماما . اگه اغراق نکنم یه روزایی بیشتر از هزار بار میگ ماما...بیشترشم هیچکاری نداری فقط دوست داری صدام کنی.
یه خبر خوش واسه شما و خودم دارم: بابایی رستورانو واگذار کرد
البته اولش واقعا نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت؟!!!!!!!!بابا واسه اونجا خیلی زحمت کشیدو وقت گذاشت ولی دیگه خسته شده بود کارهای مغازه و پایین و بازار و کم خوابی و خستگی..
ماهم که اصلا نمیدیمش
ولی تصمیم یهویی خودش بود و بقول خودش تجربه خوبی بود و این سه هفته که دیگه رستوران نرفته جمعه ها همش باهم بودیم و کلی بهمون خوش گذشت.و تو خیل با بابایی بازی کردی
خواب و غذات کماکان درست نشده
شبا به زور و با گریه سه یا چهار صبح میخوابی و صبحم دیگه بیشتر از 10 نمیخوابی.
از وقتی سانستول میخوری یه کم اشتهات بیشتر شده ولی نه فک کنی درست و حسابی ها... نه جونم.در حد روزی دو یا سه قاشق کوچولو غذا.. اونم تازه با کلی قر و فر و آهنگ و فیلم و سی دیه با نی نی و شکلکای من ...ولی سیب زمینی سرخ کرده و بستنی دوست داری. هفته ای دو سه بار اونارو میخوری..قبلا ماستم دوست داشتی که جدیدا دیگه نمیخوری ..البته با این قضیه سم پالم که تو لبنیات وجود داره و وزارت بهداشت هشدار داده بهتر که نمیخوری ... ولی من نگران استخون بندیتم شما هیچ لبنیاتی دوس نداری.. نه پنیر نه شیر پاستوریزه نه کره و فقط بستنی اونم سه بار در هفته...همش فک میکنم ایشالله بعدا بخوای مادر بشیاصلا بنیه نداری..ما که همه چی خوردیم این شدیم بعد بارداری و زایمان. ....
..خلاصه بازم ازت خواهش میکنم یه کم غذا بخور.با کم خوابیدنت دیگه کنا اومدم هرچند اونم تو رشدت خیلی موثره...ماه پیش 200 گرم اضافه کردی و یه سانت قد....یعنی 8900...و 75 قد.
هفته پیش رفتیم دکتر 100 گرم کم کرده بود ی....شدی 8800
میکشی منو تا از 8 کیلو بشی 9 کیلو ..چندماهه آخه داری در جا میزنی.
هر روز چند مدل غذا و دسر درست میکنم دریغ از اینکه حتی نگاهشون کنی..
اولین دندون کرسیت همون آسیاب امروزی ها هم نیش زد و آرنیکا شده 9 دندون
ولی سه تا تاول دیگه رو لثه هات هست یه کرسی دوتام نیش...خیلی دارن اذیتت میکنن. الهی بمیرم برات...شبا تو خواب جیغ میکشی و گریه میکنی و روزهام گریه و نق نق
بگذریم داره گریه ام در میاد.
راستی قراره جابجا بشیم و شما اتاق دار بشی...اینجا که هستیم میخوان یه طبقه دیگه بالای سرما بسازن و توفیق اجباری نصیب ما شده..با اینکه از اسباب کشی هیچ خوشم نمیاد ولی دیگه واقعا اینجا برامون خیلی کوچیکهههههههه.
عکاسی هم در حال جابجایست...فعلا آتلیه قیطریه رو فعالتر کردیم و منتظر پولیم که شهرداری لطف کنه و بده..اینجا در حد فقط پرسنلی کار میکنیم و سر من خلوت تر شده ...فعلا...
تو عکاسی که پدر منو در میاری ..خیلی کار کردن با بچه سخته....یه وقتایی خاله لیلا میاد کمک ولی اونم واقعا دیگه پست برنماد ..خیلی ماشاالله شیطون شدییییییی
نمیدونم گفتم برات یا نه نی نیه خاله الهه دخملهههه و اسمش جانان احتمالا.
و نینیه خاله سمانه هم دخملههههه و آیسان
خیلی دوست دارم ببینمشون زودترررررر
پسمل خاله مرجان هم بدنیا اومد و خیلی ماشالله نازه مثل عروسکههههههه.
چند روز واسه زردیش بستری شد ولی هنوز زردی داره.دعا کن براش مامانی زودتر خوب بشه.