جانان
جانان خاله روز 12 آذر بدنیا اومد.
و شما یه دوست جدید پیدا کردی.
صبحش ساعت 6 رفتم بیمارستان ساسان ..که با خاله الی برم تو اتاق عمل و براش فیلم و عکس بگیرم و کلی برنامه ریخته بودیم...
خاله واسه بدنیا اومدنت شما خیلی به گردن ما حق داره...
ولی از شانس بد ما و اینکه خاله چندماه استعلاجی داشت و بیمارستان نبود...سوپروایزر اتاق عمل عوض شده بود...اجازه نداد من برم.
خیلی لوس بود.....
شما شب قبلش طبق معمول 3 گذشته بود خوابیدی...منم کلا 2:30 خوابیده بودم...سرم داشت میترکید اونم که اونجوری ...حالم اصلا خوب نبود...خاله لیلام تو خونه پیش شما بود و از و10 صبح زنگ میزد که آرنیکا گریه و زاری میگه مامان...هیچی هم که نمیخوری گشنه و تشنه بودی الهی مامان بمیره برات.
ولی خداروشکر که جانان صحیح و سلامت به این دنیا اومد...یه دختره بانمک و سبزه...با یه کم مو...و مثل خودت ساعت 9 صبح با وزن 3480 بدنیا اومد.