هفته نوزدهم
این هفته از 9 مهر تا 15 مهر.
الان ساعت از 2 گذشته و شما تازه خوابیدی. باباییتم دو ساعت پیش خبر فوت مادر دوستشو شنید و رفته خونشون.شما هم تا خوابت برد سریع اومدم از فرصت استفاده کنم و یکم درددل.
نمیدونم چرا هر وقت میخوام برات بنویسم دست و پام یخ میکنه...انگار همه ی وجودم میخواد به سمت تو کشیده بشه...
نمیدونم چرا انقدر شادی غمگین بر دلم نشسته...
نمیدونم چرا من طاقت مادر بودنو ندارم....
نمیدونم مادر بودن چرا این حسیه...یه جوریه.....
شاید یه روزی در دورترهای نزدیک وقتی که تو هم مادر شدی به یه درد مشترک زیبا برسیم و اونوقت تو برام میگی این چه حسیه.
تو دختر منی .دختر این زن تنها .
زنی که قلبش مدفن رازهای بزرگیه و شایدم هیچ نیس و این یعنی زنانه.
.
.
میخوام محکم باشم خیلی محکم.تو کمکم میکنی؟
مادر تو خیلی حساسه و ناملایمات روزگار غم به دلش میاره میخوام در کنار تو قوی بشم . مادری که خودش دختره روزهای گذشته است و دلش میخواد دخترشو حس کنه با تمام وجودش....دلم نمیخواد تو خیلی لطیف باشی و زود بشکنی دلم میخواد در کنار ظرافتهای زنانه ات عین بابات با صلابت باشی.
پایان این هفته به 15 مهر ختم میشه .روزی که در سال 91 صدای قلبتو برای اولین بار شنیدم.چه حسه قشنگی بود..... 154 بار در دقیقه...کودک من ....در من........
و این حس قابل توصیف نیست و فقط یک مادر میفهمد و بس!
عکسای هفته 19: