نخودچینخودچی، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

دخی کیوت💗💗(نخودچی من)

یک ارمی و عاشق بی تی اس✨💜:))

هفته 21

1392/7/26 1:46
نویسنده : اری✨💜
644 بازدید
اشتراک گذاری

آرنیکا گلی

بقیه عکسها در ادامه مطالب:

 قربون دختره لژ نشینم برم منماچ

آرنیکا گلی

اخم نکن بهت نمیادددددددددد:

آرنیکا گلی

کی مامانه منو اذیت کردهههههه:

آرنیکا گلی

 عزیزم این هفته از 22 مهر تا 29 مهر بود.

شب 22 رفتیم خونه خاله الی اونام برام تولد گرفته بودن .خاله زحمت کشیده بود واسه شما یه کاپشن خوشمل گلی خریده بود و یه کیک خوشمزه هم درست کرده بود و شما دست کردی توش.خب کیک دلت میخواست.الهی بگردم .

دست خاله الی درد نکنه.

اینم عکساش:

 آرنیکا گلیا

اینجا بغل خاله الی هستی با کاپشن خوشملت:

آرنیکا گلی

بغل عمو محمود:

آرنیکا گلی

اینم کیکی که خاله ال درست کرده بود واسمون (البته شما شیر با طعم کیک شکلاتی میل کردیدنیشخند

):

....................................

این لباستم من خیلی دوستدارم:

22مهر:

آرنیکا گلی

.........................

23 مهر یا خاله های سایت پارک بانوان قرار داشتیم 14 نینی بودین.همشون جیگر بودن.

رها .رادین.پارسا.یاسمین.راستین.مهدیس.ثنا.ثمین.مهربد خاله لیلا .مهربد خاله سلیمه.سامی.مهرسام.روژینا.پارسینا و.....آرنیکا

خوش گذشت روز خوبی بود .خاله لیلا 12 اومد .خاله مهسا و رها ساعت 1اومدن .5تایی باهم رفتیم.

خاله سهیلا واسه شما کتاب خریده بود:

خاله لعیا یه مهر کیتی و شیرینی:

خاله زهرا یه نیم بوت:

خاله مهدیه شیرینی و میوه و چای و آجیل و

خاله فریبا زحمت کیک و چایی رو کشیده بودن.

منم واسه نینیها یه تقویم 93 با عکسشون درست کردم واسه شما هنوز آماده نیست بعدا برات میزارم.

اینم عکس کیک :

 

اینم عکس جمعی:

نینی گلا

نینی جیگرا

اینم رهای خاله:

رها گلی

تا یادم نرفته شما از جمعه 20مهر سرما خوردی و بالا میاوردی شبش هم تب داشتی و این اولین سرما خوردگیت بود.ناراحت الهی مامانت بمیره شبش چقد اذیت شدی وحالا تو این هاگیر واگیر باباییتم سرماخورده بود لرز داشت استرستا صبح بیدار بودم و چکتون میکردم خیلی شب بدی بود .اوه

و رویداد مهم این هفته:

.

.

24 مهر چهارشنبه روز عید قربان بود و شما اولین لعاب برنج رو میل کردی البته خیلی کم(خیلیم دوست داشتی وکلی برای قاشق بعدی دست و پا میزدیخوشمزه)بعد تموم شدنش هم نیم ساعت گریه کردی و بازم میخواستیگریه.وشب هم خونه حاجی بودیم و شما تنهایی تونستی 3دقیقه بشینی الهی مامان قربونت برهههههههماچ

چنان موقع خوردن اشتیاق داشتی و دست و پا میزدی که دستت میخورد به قاشق و میریخت روی صورتت و پیشبندتخنده

 اولین غذا

موقعی هم که نشستی خودت کلی ذوق کرده بودی .نمیدونم از ذوق من و مامان فاطی بود یا بشکنهای عمه مریم که در حال شعر خوندن واست میزد

اولین نشستن

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

فندق
1 آبان 92 22:58
هزار ماشالله به عروس گلم...

......................
مرسی مادرشوهر جان.
ایشاالله عروست که شدم جبران میکنم.هه هه هههههههه