نخودچینخودچی، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

دخی کیوت💗💗(نخودچی من)

یک ارمی و عاشق بی تی اس✨💜:))

تولد خونه بابا رضا

بقیه عکسها در ادامه مطالب: این عکس خیلی شلوغ بود ولی من و بابایی بجای شما داریم شمع فوت میکنیم.و چون تو توش خیلی قشنگ خندیده بودی دوستداشتم باشه.اگه بقیشو هم حذف میکردم  خیلی بی معنی میشد/   ...
11 تير 1393

اردیبهشت 93

چندتا تولد... باباییت که گفت چون شما و من خیلی اذیت میشیم تولد بی تولد تا چند ساله دیگه .اخه واسه دندونی خیلی جفتمون اذیت شدیم.بخصوص شما خوشگل مامان. ولی تا امروز که 26 اردی هست 4تا تولد داشتی یدونه هم فردا با عمه فخری داریم. یدونه شنبه 20 اردیبهشت تو دنیای بازی با نینیهای اردیبهشتی نینی سایت: سامیار ...امیر علی...ثنا ....مهیار...علی...محمد سامی....محمد مهدی...مهربد...و شما خاله لیلا و عمه مریم هم افتخار دادن و با ما اومدن.  یکیشون عکس و یکیشون فیلم میگرفتن. دست گل جفتشون درد نکنه. تم تولد رنگین کمان بود که من طراحی و چاپشو کردم واسه بچه ها. دامن توتوی شمارم من و خاله لیلا واست درست کردیم. خیلی به همه خوش ...
26 ارديبهشت 1393

چهارمین سالگرد عروسیمون با آرنیکا....

سلاممممممممممممممم. 25 فروردین سالگرد ازدواج منو باباییت بود. با خاله لیلا و بابایی رفتیم رستوران رضا. باباییت گفت بریم رستوران خودمون من قبول نکردم گفتم همش از پیش ما میری اگه میریم جای دیگه بریم بیرون. من برای بابایی یه تیشرت خریدم .باباهم  یه دوربین حرفه ای کنون واسم خرید.دوربینم دیگه خیلی قدیمی شده بود.واقعا لازم داشتم. رستوران هم کلی خوش گذشت خیلی اونجا قشنگ بود و دکور سنتی داشت. کلی شما اونجا کیف کردی .خاکشیرو ریختی .....هندونه خوردی و به خودت مالیدی......گوجه سبز واسه اولین بار خوردی و یه جوری شدی ولی خوشت اومده بود.       ...
26 ارديبهشت 1393

پارسال همین موقع...

امروز 26 اردیبهشت93 است. دیروز که روز تولدت بود اومدم کلی از احساسم برات بنویسم که شما نمیذاشتی و هی گریه میکردی و خاله لیلاتم نبود نگه دارتت فقط دوتا جمله نوشتم. همین ساعت پارسال از بیمارستان اومدیم خونه و فرشته آسمونی من واسه اولین بار پا به خونه خودش گذاشت. واقعا احساساتی در من بوجود میومد که هرگز لمسش نکرده بودم .با تموم دردی که داشتم ولی شادی دیدن تو همه وجودمو پر کرده بود... آخی چه زود گذشت دلم برای اولین باری که دیدمت تنگ شده اشک از گوشه ی چشمم سرازیر شده بود ... الانم گریه ام گرفت .چقدر روزای خوبی رو باهات طی کردم.دلم واسه همشون تنگ شده...دلم نوزادیتو میخواد ...
26 ارديبهشت 1393

سبزه آرنیکا

امسال به عشق خودت 5تا سبزه درست کردم.یکیشم با اسم گلت. ببخشید عکسهارو با تاخیر آپلود کردم.   آرنیکا وروجکی شده که نگو ...کلی هم کار عکاسی و خونه ...واقعا همش با کمبود وقت مواجه میشممممممممم این سبزه رو به عشق خودت درست کردم کلی هم اون وسط شما شیطونی و خرابکاری کردی.قربونت برم الهییییی     این سبزه رو واسه رستوران بابایی درست کردم .باباییت کلی ذوق کرد و وقتی هم داشت میرفت با پای شکسته  ازش با سبزه هم عکس گرفتم.     این سبزه سرسفره هفت سینمون بود:   این دوتا آخری رم با بذرهای مختلف امتحان کردم.   ...
26 ارديبهشت 1393

9ماهگی

عزیزم نه ماهگی شما از تاریخ 25 بهمن تا 25 اسفندماه بود. همش بدو بدو بود. آلبوم دیجیتال شما .کارای عید و خونه تکونی و خرید و کارهای عکاسی هم که مثل همیشه پابرجا بود.یه آلبوم واسه ی یه آرایشگاه باید درست میکردم.کلی وقت آتلیه داده بودم.و...کارای طراحی و رتوش و خلاصه سرتو درد نیارم. وبدتر از همه اش شکستنه پای بابایی بود کشکک زانوش شکسته بود و پاش شده بود اندازه یه بالشت.. طفلی خیلی درد داشت و نمیتونست راه بره ولی چون شب عید بود و کاراش زیاد بود مجبور بود بره سرکار.وهرچی التماسش کردم که استراحت کنه جواب نداد.و گچ پاشم خیلی زود خودش باز کرد.این اتفاق یه هفته قبل عید افتادو توعید هم مجبور شد بره رستوران چون آشپزشون یهویی رفت و تو تعطیلی هم ...
18 فروردين 1393

جشن دندونی

,وجشن دندونیه پرنسس کوچولوی مامان در 24 بهمن 92 برگزار شد .(شب ولنتاین) این کارت دعوت: این ورودی در تالار:     اینجا بغله خاله لیلا هستی: عاشق این عکسممممممم.چه جوری دارین بهم نگاه مکنین....این شاهزاده پسر خاله سعیده است که 41 روز از شما بزرگتره: اینم قسمت خوشمزه: (که واقعا خوشمزه بود دست بابایی درد نکنه .)    بقیه عکسها در ادامه مطالب:   اینم نی نی های نینی سایتی: کنار شما سامیارجون و کنارش رهاگلی نشسته کنار اونم مهربدخان که مامانش راضی نیست عکسش جایی باشه.رادین جون هم دیر تر اومد با مامانش اومد عکس گرفت.اینجا نیست. این بخشی از گیفت مهمانها: (که مسواک و خم...
15 فروردين 1393

ده ماهگیت.

خیلی تند تند چهاردست و پا میری .دیگه زدی رو دور تند.و به یه چشم به هم زدم سر از حمام و دستشویی و آشپزخونه و ...در میاری. آهنگ که میشنوی میرقصی البته دو ماهه که میرقصی ولی الان کامل تر شده. دستتو میگیری به مبلا و وسایل دیگه راه میری. چند لحظه بدون کمک وایمیستی. بطور واضح میگی مامان.ماه قبل میگفتی ماما..تا از خواب پا میشی سریع میشینی و میگی مامان. الهی قربون مامان گفتنت. کماکان با غذا و خواب مشکل داری. فقط عاشق خیار و ماست هستی و پرتقال میخوری حمام قبل سال تحویل 93 خونه عمو علی: ...
9 فروردين 1393