نخودچینخودچی، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

دخی کیوت💗💗(نخودچی من)

یک ارمی و عاشق بی تی اس✨💜:))

سیسمونی دختر طلا.

                                                                                                                                                                                      &nb...
27 شهريور 1392

واکسن 4ماهگی

سلام نازدونه ی مامان. شما به سلامتی 4ماهت تموم شد و دیروز که 26 شهریور بود با باباییت رفتیم برای واکسن. برخلاف همیشه خلوت بود .خداروشکر چون باباییت همیشه مدرسه اش دیر شدههههههههه و عجله دارههههه کلی خوشحال بود بابا تو خونه باهات بازی کرده بود تا من حاضر بشم شنگول شنگول بودی.الهی بمیرم که خبر نداشتی چه میخوایم باهات بکنیم. القصه ساعت 10 رفتیم بهداشت. وزن:6500 قد:65 دورسر:40.5 ماشاالله هزار ماشالله. ولی این ماه خیلی اذیت کردی توبیداری شیر نمیخوردی بیشتر شیرهارو تو خواب خوردی. من با تو چه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ قبلش بهت قطره استامینوفن داده بودم و 10:15 واکسن زدی یه خانم بداخلاق بود که رات واکسن زد با آدم دعوا داشت .دادمت بغل...
27 شهريور 1392

18شهریور92

همه خونه عمه ناهار دعوت بودیم. خیلی خوش گذشت اون یکی عمه هم مشهد بوده و تازه برگشته بود وکلی هم برات دعا کرده بود. خاله مژگان دو هفته دیگه سام و هیراد و کیان و آوش بدنیا میاره. نی نی اونم طفلکی مثل شما شده نیو فولدررررررررر  دعا کن براش مامانی بسلامتی و راحت زایمان کنه و یه نینیه تپلی و سالم بدنبا بیاره. الهام جونم عروس عمه پریاشو سه روز بعد خاله مژگان بدنیا میاره.ایشاالله اونم بسلامتی فارغ میشه. میشین سه نا نینی. دوتا دخمل یدونه پسر . با پریا همدست بشین نیوفولدرو اذیت کنین شاید آخر هفته بریم مسافرت. بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس. ...
19 شهريور 1392

مهارتهای سه ماهگیت

صداهای از خودت درمیاری شبیه آغون. کاملا وزن پاهاتو تحمل میکنی.و در حالت خوابیده کف پاهاتم زمین میزاری. دمر که میخوابونمت سرتو بلند نگه میداری و این ور و اون ور رو دید میزنی.ولی اصلا دمر خوابیدنو دوست نداری. دستتو به سمت هرچی نزدیکته دراز میکنی  خیلی دستتو میخوری هردوتاشو با هم با یه ملچ و ملوچ حسابی به قول باباییت مزه مرغ میده . بعدا عکشو برات میزارم. وقتی بهت لبخند میزنم میخندی.کلا دختر خوشرویی هستی .اگه مشکلی نداشته باشی با هر پقی میخندی عزیزم. برای چند ثانیه میتونی چیزی رو تو دستت نگه داری. گوش شیطون کر  دست و پاشم چلاق یه کمی دل درداتم کمتر شده آب دهنتم یه کله داره میرههههههههههه.بخصوص وقتی ما غذا میخوریم ...
18 شهريور 1392

96

عزیزم.امروز نود و ششمین  روز از زندگیت بود. برای اولین بار بعد زایمان رفتم آتلیه و عکس عروس گرفتم.کلی هم همراه داشتند .هم پدر من درومد هم تو. الهی بمیرم بغله خاله بودی و یه بند گریه میکردی و منم میومدم بهت سر میزدمو شیر میدادم ولی نمیدونم چت شده بود فک کنم لج کرده بودی شیر نمیخوردی و گریه میکردی. خلاصه 4تا 8 آتلیه بودیم.دلم برات کباب شده بود.آخه هنوزبرفک دهنت خوب نشده و اذیتت میکنه. سه روز پیش با خاله بردیمت پیش دکتر ثقفی.آخه بهداشت تو دوماهگیت گفت دور سرت کمه.دور سره دوماهگیت 39 بود .سه ماهگیت بهداشت گرفت 39.5 .ولی دکی گرفت گفت 40 و خودمم گرفتم 40 بود.خداروشکر همه چیت خوب بود. سه ماهگی دکتر: وزن:6200 قد:65 ...
14 شهريور 1392

بالاخره چرخیدی و تولد بابایی و عکس

امروز 12 شهریوره و شما 117 روزه شده. خیلی وقته که به پهلو میچرخیدی ولی نمیتونستی غلت کامل بزنی و ماجرای غلت زدن چند وقت پیشتم که برات گفتم . دیروزم هی خاله میخواست به زور بچرخی که نمیچرخیدی ولی امروز بعد اینکه شسته بودمت وتنها رو تخت گذاشتمت و رفتم دستمو بشورم دیدم داری گریه میکنی زودی برگشتم دیدم غلت زدی و رو شکم هستی ولی دستت زیرت گیر کرده  و داری گریه میکنی 10 شهریور تولد باباییت بود و کلی برنامه ریزی کرده بودم واسه یه تولد سه نفره که خراب شد عمه میخواست بره واسه آشتی کنون مارو هم برد و اونجا تولد گرفتیم. عیبی نداره.. این نیز بگذرد.... عمه جونیت خیلی حق گردن من داره وگرنه هرکس دیگه ای بود عمرا اگه میرفتم. بگذریم ام...
14 شهريور 1392

اولین های عروسکم.

عشقم چهارمین روز تولدش به مامانیش لبخند زد. در20 روزگیش 180 درجه تو خواب از رو تشکش چرخید و صورتش برگشت روی زمین تقریبا نیم غلت.آفرین مامانی توی 25 روزگیش برای اولین بار ریسه رفت. اولین پیک نیک که رفتی 14 تیر بود به سرخه حصار با عمه اینا و خاله.هوا خوب بود و خنک و چون شما گرمایی هستی اونجا حسابی بهت خوش گذشت و خوابیدی. اولین مسافرتی که رفتی به نوشهر بود. 10 مرداد .کلی هم خوش گذشت.با خاله و عمو دهقان اینا.  اولین غلت رو میخواستی تو 63 روزگیت بزنی یهو من و خاله و مامانی جیغ کشیدیم ترسیدی و پشیمون شدی. دختر گلم اولین غلت کاملشو12 شهریور در 107 روزگیش زد. ...
12 شهريور 1392