نخودچینخودچی، تا این لحظه: 11 سال و 3 روز سن داره

دخی کیوت💗💗(نخودچی من)

یک ارمی و عاشق بی تی اس✨💜:))

یک ماهگی

هورااااااااااااااااا. دخمل گلم یک ماهه شدی. الهی مامان قربونش بره.ممممممممممممممممماچ. عزیزم امروز بردمت دکتر از اون دوتا دکتر قبلیت خوشم نیومد.امروز بردمت پیش خانم دکتر عتیق پور. با اینکه 700 گرم اضافه کرده بودی بازم گفت طبق منحنی رشد کمهههههههههه!!!!!!!!!! گفت شیرت کمه باید شیرخشک کمکی هم بدی. من نمیخوام تو شیر خشکی بشی عزیزدلم.فک کنم اشتباه کرده. 5سانتم به قدت اضافه شده ولی دورسرتم کمههههههه. عزیزم  منکه دارم همه ی تلاشمو میکنم از قطره شیرافزا و کپسولشو گرفته تا دلستر و رازیانه و زیره و سیرابی و آبگوشت ماهیچه که میخورم.همشم تو داری میک میزنی.تازه سینمم وقتی شیر نمیخوری چیکه چیکه هم میکنه .فک کنم دکی اشتباه کرده مگه ب...
6 تير 1392

از اول تا 27 روزگی

سلام دختر قشنگم. این روزها فرصت سر خاروندنم ندارم. به همین دلیل دیر شروع به نوشتن کردم. 10 روز اول که مدام مهمون داشتیم و خودمم روبراه نبودم.بعدشم یه هفته ای رفتیم خونه مامانی تا من یه خورده استراحت کنم.که واقعا استراحت اصلی رو اونجا کردم. روز دوم تولدت که از بیمارستان اومدیم  ظهریی خونه مهمون داشتیم و من مجبور به نشستن پیش مهمونا  شدم و شبش هم نیز. واین موضوع کماکان تکرار میشد. ومن نتونستم 10 روز اول رو خوب اسراحت کنم .و وقتی رفتم بخیه هامو بکشم دکی گفت زیاد نشستی و به خودت فشار آوردی یه سمت بخیه هات لبه هاش روی هم افتاده و خوب جوش نخورده و پماد دادو ....بگذریم. شبای اول خوب میخوابیدی ولی من فقط نگات میکردم و تا صبح پل...
21 خرداد 1392

شکوفه انارم تولدت مبارک.

آرنیکای گل من ساعت 10 صبح روز چهارشنبه 25 اردبهشت 1392مصادف با 4 رجب بدنیا اومد. خوش اومدی عزیزدلم. و ..... شب سه شنبه جواب آزمایشمو گرقتم قند دوساعته و پروتئینم بالا بود زنگ زدم دکی گفت پروتئینت با من واسه قند برو دکتر غدد ببین چی میگه شاید سه شنبه مجبور به سزارین شدیم.دیگه مطمئن شدم که اومدنت قطعیه و نمیشه دیگه صبر کرد. دکی غدد هم گفت فقط رژیم بگیر  و پیاده روی کن وتا دوروز تحمل کن .یا بیا بخواب بیمارستان تحت نظر که نرفتم. سه شنبه رو با یه گیج و ویجی گذروندم هنوز باورم نمیشد تو داری میای!!!!!! کل روز رو با خاله مشغول تمیز کاری بودیم. شب هم خواستم با باباییت عکس آخرین شبه بارداریمو بگیرم که همکاری نکرد. خاله و ب...
21 خرداد 1392

روز قبل از بدنیا اومدن فرشته ام.

سلام عروسک مامانی. قربونت برم که برخلاف همه نینیها که ماهه آخر کم تحرک میشن .شما هنوز ماشاالله هزار ماشاالله داری  حسابی ورجه وورجه میکنی.آخی نازی همین الانم اومدی سمت شهربازی و داری موج سواری میکنی. کلی مطلب نوشته بودم همش پرید!!!!!!!!!! چقد حس گرفته بودم!!!!!!!! یادم رفت چی نوشته بودم!!!!!!!!!!! یه حسه غریبی دارم نمیدونم چه جوری تا حالا تجربه اش نکرده بودم. دیشب اصلا نتونستم بخوابم هم از هیجان هم از ترس. ولی چاره ای نیست بالاخره باید بیای بیرون. اولش دلم میخواست 22 اردیبهشت بیای پیشم که تاریخش خوشگل بشه.92/2/22. اما خوب که فکر کردم دیدم سلامتی شما مهمتر از قرطی بازیهای منه. به دکترمم اصرار کردم که یه هفته دیگه ص...
24 ارديبهشت 1392

38 هفتگی.

سلام قشنگ مامان. اول بگم با عرض شرمندگی واسه این همه تاخیر بالاخره اسمت آرنیکا تصویب شد. یعنی دختر نجیب آریایی-ـگل همیشه بهار.   البته اگه بازم باباییت شیطونی نکنه و موقع شناشنامه گرفتن به شراره تغییرش نده. دکی وقت 25 اردیبهشت  داده و به خواست بابایی و خاله الهه میرم ساسان.البته خودم دلم میخواست برم عرفان.از نظر قیمتی هم فرق زیادی با هم ندارن.بابات که میدونی در قید و بند پولش نیست.از عرفان چیزای بدی شنیده و میگه وقتی آجیت اونجاست و بهت حسابی میرسه چرا بری جای غریب؟؟؟!!!!!!!!!!! نمیدونم والا به مامانم گفتم واسه ساسان استخاره بگیره خوب اومده.توکل به خدا. آخی نازی یعنی شما سه روزه دیگه چشمای قشنگت رو به این دنیا باز...
22 ارديبهشت 1392

37 هفته.

سلام عشق مامانی. ببخشید این روزا سرم خیلی شلوغ بود. آخه یه مدت که استراحت مطلقی بودم.بعدش که ماه صفر بود گفتن سنگینه نرو خرید بعدشم اسفند بود که بابات نذاشت برم گفت هی میخورن بهت بعدشم خانومی که شما باشین عید و قضیه پروتئین اوری و بیمارستان و ......که خودت در جریانی . حالا تازه تو اردیبهشت رفتم که سیمونی بخرم. البته تختتو یه ماهه قبل سفارش داده بودم که همش بدقولی کردن و آخرشم دیر آوردن.فک کنم 1یه هفته پیش بود. من و خاله هم یه روز میچیدیم یه روز دیگه هم میرفتیم خرید واسه کسری ها. واقعا خرید کردن تو ماهه آخر نفس گیره ایشاالله تو که خواستی مادر بشی تا جنسیتشو فهمیدی خودم یه هفته ای همه خریداتو میکنم که اذیت نشی. خلاصه سیسمونیت آم...
21 ارديبهشت 1392

34 هفتگی

سلام گل قشنگم. آخر ما سر از کار این دکترا و سونو و پری در نیاوردیم!!!!! با حساب من 34 هفته و 5روزی با حساب دکی 35 هفته و 4روز با حساب سونو 36 هفته واقعا نمیدونم !!!!!!!!!! مامان جون خودت بگو عزیزم چند هفته ای گلکم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یادم رفت اونسری بهت بگم کلیه سمت راست شما دچار کمی هیدرونفروز شده.البته جای نگرانی نیست.بعد تولدت حتما پیگیری میکنم عزیزم.  با حساب سونو شما دیگه باید تا 28 اریبهشت تشریف بیارین .اگه هم سزارین بشم که تا 18 اردیبهشت.  بگذریم........اگه به من باشه که میخوام حالا حالاها اون تو حست کنم. اینم عکس نینی 34 هفته:   وایییییییییی یعنی الان شما اندازه یه طالبی خوشمزه شدی.به به! &n...
31 فروردين 1392

به کودکم.

کودکم! دلم میخواهد تو بهار بیاوری نه بهار تورا. واینک این تو و این موجودی به نام سرنوشت........... کودکم! هرچه نامت نهم و هرچه صدایت کنند  این را بدان که تو همیشه شباهنگ من میمانی! میدانم با آمدنت زندگی  یک رنگ دیگر میشود .هیچ ایده ای درباره ی زندگی با تو ندارم  و تنها میدانم که چشمانم هرگز مانند آن را ندیده است.   باید احساس کنم که وجود آسمانیت ملودی دلنواز زندگی من است که بی تمنا نصیبم شده....وجود معصوم تو باید آرام زندگی من باشد.....دشواریهای زندگی باید در صدای گریه تو محو شوند...... وگرنه چگونه تاب بیاورم این دگرگونی بزرگ را؟؟؟؟!!!!!!!!!!!  کودکم! روزها از ابتدای حضورت مثل برق گذش...
29 فروردين 1392

33 هفته.

سلام خانم حنا. چطوری گل خانوم گلاب خانوم؟ وای ببخشید بازم دیر اومدم عید بود و عید دیدنی و مریضی و بارداری و...... سری قبل چون اول سالی بود چیزی بهت نگفتم ولی 30 اسفند رفتم جواب آزمایش پروتئین 24 گرفتم.چشمت روزه بد نبینهههههههههههه مادر!!!!!!!!!  470 بود!!!!!!!!!!! ماله آدمای معمولی تا 105 طبیعیه ماله خانومای باردارم تا 300.فک کن ماله من 470!!!!!!!!!!!!! گفتم بیخود نیشت سایز پام شده 45 و انقد ورم داره . القصه فردا صبحش رفتم ساسان خانم دکتر روز اول عیدی 6 تا سزارین داشت.رفتم پشت در اتاق عمل گفت بهش بگین بیاد تو وسط عمل دومش با دستای آردی و روی خوش اومد و گفت فشارت اگه خوبه فعلا جای نگرانی برای بچه نیست ولی خودت باید یه چکا...
25 فروردين 1392

نوزروز 92.

سلام سلام صدتا سلام. چطوریایی دخمل طلام؟ امروز دوم فروردینه 1392. عیدت مبارک عروسک مامان. ایشاالله سال دیگه سر سفره هفت سین من دارم از دست تو موهامو میکنمو و شما میخندیو باباییتم داره طرفداریتو میکنه.هه هه ههههه باباییت تا یه ساعت قبل سال تحویل سرکار بود. بعد سال تحویل و دادن عیدیهامون رفتیم ناهار خونه بابای بابا.عمه اینام اونجا بودن.ولی پسرعموهات مشهدن نبودن. برای همشون عیدی خریدیم.بابابزرگت به من و باباییت عیدی داد ولی وقتی مامان بزرگت گفت پس دخترشون چی گفتن من تا نبیینمش عیدی نداره. و باباییت دوباره رفت سرکار من موندم اونجا و آخرشبم اومدیم خونه. دیشبم رفتیم خونه بابای خودم .استادمم اونجا دعوت بود.کلی کادو و عیدی .برای ش...
2 فروردين 1392